آخ شیوا، آخ … آبی ِ دریا چه دارد که به چشمانت بگوید . من متوجه نبودم . فاطمه گفت دیدی چه چشمهای قشنگی دارد؟ رنگی است چیزی بین آبی و خاکستری . من فقط ناله هایت را می شنیدم و آن بویِ لعنتیِ بد که برمی خواست از تنت که مشخص است روزی می […]
از ماشین پیاده شدم با بسته ای نان در دست. طبق معمول دستی بالا می برم بدونِ نگاه به همراهانی که خداحافظ می گویند با بوق . در خیالم اما هی تصویر می آید پشتِ تصویر، نگاتیوهایِ سیاه و سفید و رنگی ، خاطره پشتِ خاطره ، آدم هایِ مرده، آدم هایِ زنده، زنِ زیبایِ […]
خسته ام خیلی . صبح علی الطلوع بیدار شدم . دکمه ی کتری برقی و اولین تماس . قیمت حمل می خواست، عرض کردم و کمی توضیحات اما طبق معمول با ناامیدی . کار به کسی واگذار می شود که پورسانت بیشتری بدهد یا وصل باشد به همین سادگی . وصل باش تا به وصال […]
*برای سیدهادی آلبوشوکه / دغدغهمندی با روحِ لطیف* ✍️قاسم منصور آلکثیر سیگار، خنده، شعر، جوک، قهقه و موسیقی همیشه همراهِ سید بود. سید از زمانهی خودش جلوتر بود. با این حال معاشرتِ خاصی با همهی اطیاف و جریانات فکری و حتی در گعدههای عشایر حضور داشت. این خصوصیتش، او را با بسیاری متمایز میکرد. درکِ […]
حداقل دو دهه است که على رغم مشغولیت ها و تحصیل در حوزه هاى ارتباطى و روانشناسى، بخشى از مطالعاتم را به حوزه آینده پژوهى اختصاص داده ام، کتاب و مقاله و فیلم بوفور دیدم، آنچه قرار است بر سر زمین و آدم هایش بیاید، بخشى، ظاهرى علمى تخیلى داشتند و بخشى مستند و آزمایشگاهى؛ […]
*🟣از رسم ” محَلَه’ در میان عرب های خوزستان تا شلخته درو کردن در بین زاگرس نشینان* *✍️محمد شریفی* مقدمه در این نوشتار تلاش می شود، دو رسم کهن که در بین صیفی کاران عرب و شَتَوی کاران (غله کار ها)که در میان کشاورزان مناطق زاگرس نشین مرسوم است مورد واکاوی قرار گیرد، برای جا […]